اوهوم
هیچ چیز غمگین تر از تماشای یک جفت کفش نیست. وقتی قرار نیست کسی دوباره آن را بپوشد و راه برود. کافه های خیابان ِ نادر را برود. کتاب خانه ی پارک. شهر ِ کتاب را. و گاهش وقت ها اشتباه کند. من کفش هایم را دوست دارم. روزی ک دیگر نبودم شما هم کفش هایم را دوست داشته باشید. شما هم.
.
.